تولد پیمان
امروز صبح، تو مترو، تو مسیر شرکت، یهو یاد تولد پیمان افتادم. یک موزیک درحال پخش بود… یادم نیست موزیک غمگین بود یا نه. ولی این موزیکی که الآن داره پخش میشه غمگین هست.
تو مترو یهو بغضم گرفت و گریه کردم. نمیدونم چرا؟! به این فکر میکردم، اگر بمیره.. به این فکر میکردم اون الآن بزرگ شده و مثل کسی که روز تولدش غمگین میشه، غمگین شدم…
چه مرگمه؟ مریضم؟ اینقدر از غمگین بودن لذت میبرم؟!
کاش این گلگاوزبون آرومم کنه..
کاش این گریهی من، تو این کافه که احتمالا آدما دارن نگام میکنند بند بیاد… این آبریزش بینی لعنتی، بعداز گریه..
آخرش چی میشه؟
این سوالی هست که از همه میپرسم.
اما: چه حکمتیست که در آغاز، نگاه من به سرانجامست؟!؟!